بدونِ شک؛ تماشای شکست خوردن فرزند، به عنوان یک والد، کار سختی است. در واقع در چنین حالتی تمام وجودتان میخواهد که امنیت فرزندتان را تامین کنید تا آنها آسیب نبینند. اما متاسفانه نمیتوان همیشه جلوی شکست بچهها را گرفت. از طرفی هم خوب نیست که مدام مراقبشان باشیم تا شکست نخورند، بلکه میخواهیم به آنها آموزش دهیم که چگونه با اشتباهات خود کنار بیایند و درس های ارزشمندی را بیاموزند. ما باید تلاش کنیم فرزندانمان را طوری عادت دهیم که برخورد مثبتی با مسائل داشته باشند و در زمانی که روحیه ضعیفی دارند، با یادآوری نعمتها و تواناییهایی که در اختیارشان هست آنها را تسکین دهیم و به حرکت بیاندازیم.
در این قسمت راهکارهایی را به شما آموزش می دهیم تا به فرزندانتان کمک کنید یاد بگیرند بدون ترس با شکست مواجه شوند.
پذیرش شکست را به آنها آموزش دهیم:
زندگی پر از اتفاقات غیرقابل پیش بینی است. به فرزند خود آموزش دهید که پذیرفتن ناکامیها و مشکلات، راهحل کلیدی بدون ترس مواجه شدن با شکست است. اگرچه این سختیها و شکستها راضی کننده نیستند؛ اما به معنای پایان زندگی هم نخواهند بود.
آنچه مشکلساز است و ما باید از آن پیشگیری کنیم این است که فرزند ما خودش را به معنی کلی و عمومی به عنوان یک انسان ناموفق بداند. برخورد ما و نگرشمان نسبت به زندگی بسیار مهم است. ما باید به بچهها یاد بدهیم که موفقیت امری درازمدت و ناشی از مجموعهای از تجربهها و افتوخیزهایی است که یک انسان در زندگی با آنها مواجه میشود؛ لذا اگر فرد در یک عمل یا حتی یک مقطع خاص در زندگی موفق یا شکستخورده باشد به معنی موفقیت یا شکست کلی و درازمدت نیست. اگر ما بتوانیم در ذهن فرزندمان این دو مفهوم، یعنی موفقیت درازمدت و کار ناموفق یا کار موفق را از هم جدا کنیم و به فرزندمان این را منتقل کنیم که موفقیت صرفاً ناشی از یک یا دو کار محدود نیست، مسیر خوبی را در این زمینه طی کردهایم.
در مورد شکست با آنها صادق باشید:
اینکه به کودک خود بگویید شکست یک تجربه زیباست، یعنی به او دروغ گفته اید؛ پس بهتر است صادق باشید. شکست خوردن اصلا تجربه لذت بخشی نیست؛ اما به معنای این هم نیست که همه چیز به پایان رسیده است.
به جای توانایی ها، به تلاش های آنها توجه کنید:
قرار نیست که فقط از توانایی و استعداد فرزندان تان تعریف و تمجید کنید. به جای آن نگاه کنید و ببینید که فرزندتان چقدر تلاش کرده است و این تلاش و پشتکار او را مورد تمجید قرار دهید.
با او همدردی کنید:
شکست اتفاق سخت و تلخی است و هیچ کسی دوست ندارد آن را تجربه کند. اگر دیدید که فرزندتان پس از شکست خوردن اوقات سختی را سپری کرده، سعی کنید که با او همدردی کنید، او را بفهمید و احساساتش را درک کنید.
الگوی خوبی باشید:
وقتی که اشتباه میکنید، باید پایداری و ثبات قدم داشته باشید. در واقع این که شما چگونه با مشکلات برخورد می کنید، میتواند به کودکتان آموزش دهد که او هم با مشکلات، همانگونه صبورانه برخورد کند.
یک جنبه کار به خود ما (والدین) برمیگردد. اگر تلاش کنیم در مقابل فرزندمان نسبت به زندگی اظهار خشنودی و رضایت کنیم، نکات مثبت را بیان کنیم و تصویر مثبت و امیدبخشی از زندگی را ترسیم کنیم، خودبهخود این نوع نگرش به فرزندمان هم منتقل میشود. بنابراین حتی اگر او در بعضی کارها شکست بخورد یا ناموفق باشد این را به معنی عدم موفقیت به مفهوم مطلق نخواهد دانست.
بعضی پدر و مادرها مرتب گلایه و شکوه میکنند و حتی ممکن است به تعبیری با فرزندشان درددل کنند. با این کار عملاً احساس شکست را به او منتقل میکنند. چراکه کودکان، پدر و مادر را به عنوان الگوی خودشان و به عنوان تصویری از آینده خودشان میبینند و بنابراین آن نارضایتی را در آینده خودشان هم خواهند دید.
به او یاد بدهید که همه برنده نمی شوند
شاید در سال های قبل از دبستان باید به کودکان آموزش میدادید که همه ما برنده هستیم و در نتیجه شکست را یک اتفاق غیر قابل پیشبینی برایشان توصیف می کردید؛ اما اکنون باید به آنها آموزش دهید؛ چیزی که لازم و ضروری است، تلاش بیوقفه ماست؛ که ممکن است این تلاش به برد یا باخت منتهی شود.
اگر فرزندمان در کاری موفق نشد یا شکست خورد میتوانیم در مورد آن کار با او صحبت کنیم و آن را به عنوان یک تجربه ببینیم و در راستای همان موفقیت درازمدت از آن استفاده کنیم. بنابراین در عدم موفقیتهای فرزندمان لازم نیست تظاهر به این کنیم که «نه تو حتماً موفق شدهای!» یا «نه تو این کار را خیلی خوب انجام دادهای!». ممکن است به نکات منفی هم اشاره کنیم، اما در کنارش اولاً در همان کار به ظاهر ناموفق قطعاً بخشهایی خیلی خوب انجام شده که میتوانیم به آنها اشاره کنیم و دوم اینکه از موفقیت در ذهن بچهها و در ذهن خودمان مفهومی درازمدتتر بسازیم که برای آنها بتواند سرلوحهای باشد که در زندگیشان از آن استفاده کنند.