در دنیای امروز، اغلب والدین علاوه بر دست‌وپنجه نرم کردن با مسائل کودکان و تلاش برای تامین نیازهای عاطفی و جسمانی آن‌ها درگیر مشکلات شغلی، خانوادگی و اقتصادی فراوانی هستند. گاهی این مشکلات به‌اندازه‌ای آن‌ها را تحت فشار قرار می‌دهند که بدون توجه به تاثیر حرف‌های‌شان فقط به‌دنبال گوش شنوایی می‌گردند تا با او درد دل کنند و اندکی از بار ذهنی‌شان بکاهند. متاسفانه این‌جاست که معمولا پای فرزندان به میان می‌آید. در این مطلب، قصد داریم ببینیم چرا نباید با کودک درد دل کنیم و با انجام این کار چه آسیب‌هایی را به او وارد می‌کنیم؟

نشانه‌های والدین معکوس

اگر پدرومادر به فرزند خود مسئولیت‌هایی مانند نگهداری از خواهر یا برادر کوچک‌تر یا آشپزی و مواردی از این قبیل را بدهند یا همان‌گونه‌ که اشاره کردیم با آن‌ها درددل کنند همه و همه نشان‌دهنده والدین معکوس است. این عبارت به چه معنی­است؟ به این معنی که جای پدرومادر و فرزند با هم عوض می‌شود و فرزند نقش پدر و مادر و پدرو مادر نقش فرزند را بازی می‌کنند. فرض کنید مادری که با همسرش دچار مشکل شده است و با فرزندش درددل و گریه می‌کند یا پدری که همسرش را از دست داده است و فرزندش به سنگ صبورش تبدیل می‌شود و شاهد ناراحتی و اندوه اوست.

والدگری معکوس یک نوع سوءاستفاده احساسی و روانی از کودک است چرا که او در این سن بسیار آسیب‌پذیر و شکننده است و به حمایت پدرو مادر نیاز دارد، اما با این رفتار و عملکرد او در جایگاه والدین قرار می‌گیرد و گویی ناگهان اوست که باید نقش حمایتی را بازی کند. این مسئله فشار زیادی به کودک وارد می‌کند چرا که او از لحاظ رشد جسمی، عاطفی، فکری و روانی هنوز آمادگی روبه‌روشدن با این‌گونه مشکلات و مسائل مختص بزرگ‌سالان را ندارد.

تاثیر والدگری معکوس روی کودک

هنگامی‌که پدرومادر نقش حمایتی خود را رها می‌کند و شروع به دردودل و صحبت در مورد مشکلات خود با کودک می‌کند درواقع می‌خواهد حال خود را با این کار بهتر کند؛ غافل از این‌که فرزندش را دچار مشکلات روانی بسیار زیادی می‌کند. در این وضعیت که کودک نمی‌تواند کاری برای پدر و مادر خود انجام دهد بنابراین دچار استرس و اضطراب می‌شود و مدام خود را سرزنش می‌کند و دچار شرم و گناه بسیار دهشتناکی می‌شود درواقع او خود را مسئول تمامی رخداد‌های بدی که برای پدرومادرش به‌وجود آمده است می‌داند.

به چه دلیل نباید با کودک درددل کنیم؟

درددل کردن والدین با کودک به روح و روان او آسیب می‌زند و آرامش خیال و احساس امنیت را از او سلب می‌کند.

احتمالا شما هم با خودتان فکر می‌کنید: «چرا نباید با کودک دردل کنیم؟» موضوع این است که تقریبا برای هر پدر و مادری، فرزندان و نحوه رشد و نمو و سلامت روان و جسم آن‌ها از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. اغلب قریب به اتفاق والدین با تمام توانشان تلاش می‌کنند در تمامی مراحل زندگی کودک «کار درست» را انجام دهند و به سلامت روح و روان بچه‌ها آسیبی نزنند. اما بچه‌ها درست مانند اسفنج عمل می‌کنند و همه اتفاقات و فعل‌ و انفعالات خوب و بد اطرافشان را جذب می‌کنند.

بسیاری از والدین در عین خوش‌نیتی تمایل دارند ریز و درشت مسائل‌شان را با فرزندشان در میان بگذارند و با او درباره درگیری‌های شغلی، اقساط عقب‌افتاده، مشکلات مالی یا دعواهای خانوادگی صحبت کنند. گاهی اوقات، این کار مستقیما انجام نمی‌شود. یعنی، والدین در این زمینه‌ها با دیگر اعضا خانواده یا دوستان‌شان گفت‌وگو می‌کنند؛ اما این صحبت‌ها به‌گونه‌ای انجام می‌شوند که به‌سادگی به گوش کودک می‌رسند و نهایتا موجب می‌شوند او در جریان همه مشکلات کوچک و بزرگ قرار بگیرد.

 به‌اشتراک‌گذاری مکرر مسائل بزرگسالان با کودک به‌تدریج به او این احساس را منتقل می‌کند که باید از پدر و مادرش مراقبت کند. این در حالی است که در واقع پدر و مادر باید از فرزندشان محافظت کرده و برای رفع مشکلات او تلاش کنند.

کودکی که ناخودآگاه نقش دوست، مراقب و روان درمانگر والدین را برعهده می‌گیرد مسئولیتی به مراتب بزرگ‌تر از توانش را می‌پذیرد. در نتیجه، زودتر از آن‌چه که باید، مرزهای کودکی را پشت سر می‌گذارد و بدون آمادگی لازم وارد دنیای بزرگ‌ترها می‌شود. به همین دلیل است که بسیاری از کارشناسان و متخصصان از درددل کردن با کودک با عنوان «تجاوز روحی» والدین به فرزندشان یاد می‌کنند.

پدر و مادرها با درددل کردن با کودک استرس بسیار زیادی را به او تحمیل کرده و فرزندشان را زودتر از آن چه که باید وارد دنیای بزرگسالی می‌کنند. 

مجموع عوامل یاد شده روح و روان بچه را نشانه می‌گیرند و موجب افسردگی، از دست دادن اعتماد به‌نفس، احساس نا امنی و حس حقارت و ناتوانی او می‌شوند. این حس‌وحال منفی روی ویژگی‌های فردی و اجتماعی کودک تاثیر می‌گذارند. به این ترتیب، چشم‌اندازهای پیش روی فرزندتان به‌شدت تیره و تار شده و او به موجودی منزوی، مضطرب، بی‌پشت و پناه، عصبانی و افسرده تبدیل می‌شود.

بسیاری از بچه‌هایی که با مسئولیت‌های ناشی از این گفت‌وگوهای مخرب رشد می‌کنند در دوران بزرگسالی به اعتیاد و روابط نامناسب پناه می‌برند. واقعیت این است که والدین همواره باید همراه بچه‌ها باشند؛ اما به‌هیچ عنوان نباید آن‌ها را دوست خود بدانند. یعنی، وظیفه پدر و مادر این است که با ایجاد روابطی صمیمانه و فضایی امن و آرام، اعتماد فرزندشان را جلب کرده و علاوه بر شنیدن مشکلاتش به‌عنوان بزرگ‌ترین حامیان او عمل کنند. این در حالی است که هرگز نباید فرزندان خود را به دوستان نزدیکشان تبدیل کرده و با آن‌ها درددل کنند.

درددل کردن با کودک این پیام را منتقل می‌کند که والدین از نظر احساسی و عاطفی به فرزندشان متکی هستند و سعی می‌کنند حمایت و پشتیبانی او را جلب کنند. چنین مسئولیت بزرگی می‌تواند ساختار و آرامش فکری و روانی کودک را در هم بریزد و او را درگیر مسائلی کند که فراتر از درک و سن ‌و سالش هستند.

از آن‌جا که در زمینه بهبود و رفع مشکلات بزرگسالان کاری از دست کودک برنمی‌آید او کم‌کم با تمام وجود احساس ناتوانی می‌کند و دچار نوعی شرمساری و حس حقارت آزاردهنده می‌شود. با گذشت زمان، این احساسات موجب از دست رفتن عزت نفس و اعتماد به‌نفس بچه‌ها می‌شود. در عین حال، کودکی که دائما در جریان مشکلات پدر و مادرش قرار می‌گیرد دیگر فرصتی برای طرح و بازگویی مشکلات و خواسته‌های خودش پیدا نمی‌کند. چرا که باور دارد والدینش به‌اندازه کافی درگیر پیچیدگی‌های زندگی بزرگسالی هستند و او نباید با شرح مسائلش آن‌ها را بیش از این ناراحت کند.

عوارض درددل کردن با کودک چیست؟

افسردگی، اضطراب، بی‌اعتمادی و احساس ناتوانی در کودک تنها چند نمونه از عوارضی هستند که از قرار گرفتن در جریان مشکلات بزرگ‌ترها ناشی می‌شوند. کودک به‌شدت احساس ناامنی می‌کند.

  • دل‌اش برای پدر و مادرش می‌سوزد و چون کاری از دستش برنمی‌آید دچار سرخوردگی، نا امیدی، یاس و شرمساری می‌شود.
  • به‌‌شدت احساس حقارت می‌کند و اعتماد به‌نفس و عزت نفس‌اش را از دست می‌دهد.
  • اضطراب و استرس بسیار زیادی را تحمل می‌کند.
  • عملکردش در محیط خانه و مدرسه به‌شدت تحت تاثیر قرار می‌یگرد و تمرکزش را از دست می‌دهد.
  • ناگهان و بدون هیچ تجربه و آمادگی قبلی جهان خوش آب و رنگ کودکی را پشت سر می‌گذارد و وارد دنیای پرچالش بزرگسالی می‌شود.
  • دیگر نمی‌تواند خواسته‌ها و مشکلات‌اش را با والدین خود در میان بگذارد.
  • دچار افسردگی می‌شود.
  • به‌دلیل اضطراب و افسردگی فزاینده ممکن است در بزرگسالی به اعتیاد و برقراری روابط نامناسب پناه ببرد.
  • به‌دلیل استرسی که در کودکی تحمل کرده ممکن است بعدها از والدین‌اش متنفر شود و آن‌ها را برای از دست دادن روزهای خوش کودکی مقصر بداند.
  • ممکن است در بزرگسالی به‌صورت کاملا ناخودآگاه الگوهای خانوادگی دوران کودکی را بازسازی کند و درگیر مشکلاتی مشابه شود.

در چه زمینه‌هایی باید از گفتگو با کودک اجتناب کنیم؟

موضوعاتی وجود دارند که هرگز نباید درباره آن‌ها با فرزندان‌تان گفت‌وگو کنید. تا این‌جا به این سوال پاسخ دادیم که «چرا نباید با کودک درددل کنیم؟» با این حال، برای روش‌تر شدن موضوع و موفقیت بیش‌تر در امر محافظت از سلامت روح و روان فرزندان‌تان لازم است با حوزه‌ها و مسائل بسیار حساسی آشنا شوید که به‌اشتراک‌گذاری آن‌ها می‌تواند به شکلی عمیق و مخرب بر ذهن کودکان‌تان تاثیرگذار باشد.

از این جمله، می‌توان موارد زیر را برشمرد:

۱. مشکلات زناشویی

مشکلات کوچک و بزرگ زناشویی را برای خودتان نگهدارید و هیچ‌وقت درباره آن‌ها با کودک صحبت نکنید.

اغلب زوج‌ها در طول دوران ازدواجشان دوره‌های خوب و بد متعددی را تجربه می‌کنند. این امر کاملا طبیعی و قابل انتظار است. استرس، مشکلات مالی، فشار کار، تفاوت دیدگاه‌های ناشی از تحولات زن و شوهر و فرسودگی حاصل از روابط طولانی‌مدت تنها شماری از دلایلی هستند که در طول زندگی مشترک موجب ایجاد چالش‌های کوچک و بزرگی می‌شوند.

مجموع عوامل یاد شده در بسیاری از مواقع موجب اختلافات و مشاجرات خانوادگی می‌شود. واضح است که بچه‌ها در طول زندگی خود ممکن است بارها تنش موجود میان مادر و پدرشان را احساس کنند. جدی شدن این تنش‌ها خردسالان را دچار وحشت و کودکان بزرگ‌تر را دچار اضطراب و سردرگمی می‌کند.

در چنین شرایطی، به‌جای درددل کردن با کودک لازم است به فرزندتان اطمینان دهید که حال هر دو طرف خوب است و بروز این قبیل اختلاف نظرها هم کاملا طبیعی است.

در واقع، بچه‌ها هرگز نباید شاهد بحث‌های تند و فریادهای شما باشند. چرا که این امر می‌تواند امنیت عاطفی آن‌ها را مختل کند و این احساس را به‌وجود آورد که پدر و مادر دیگر یکدیگر را دوست ندارند؛ در نتیجه احتمالا کودک تصور می‌کند خود او هم دیگر پایگاه عاطفی لازم را نداشته و دیگر کسی دوست‌اش ندارد.

به‌عنوان پدر و مادر حتی اگر به مرز طلاق هم رسیده باشید تنها زمانی باید این موضوع را با فرزندتان به‌اشتراک بگذارید که تصمیم‌گیری نهایی را انجام داده و از آن اطمینان دارید. در غیر این صورت، کودک برای مدت‌ها استرس جدایی قریب‌الوقوع شما را با اضطراب و نگرانی بیش از اندازه‌ای تحمل می‌کند. حتی در صورتی که برای طلاق تصمیم نهایی گرفته اید هم اصلانباید او را در جریان علت جدایی­تان و مشکلاتی که باعث این تصمیم گیری شده است، بگذارید.

۲. احساسات منفی درباره خانواده یا دوستان

احساسات منفی خود را درباره اطرافیان‌تان با کودک به‌اشتراک نگذارید و اجازه بدهید خودشان درباره برقراری و نوع رابطه با نزدیکان تصمیم بگیرند.

 

احتمالا شنیده‌اید که می‌گویند وقتی با فردی ازدواج می‌کنید نه تنها خود او بلکه خانواده و دوستان‌اش را نیز باید بپذیرید. خانواده و نزدیکان همسر (اعم از زن یا شوهر) از شناخته‌شده‌ترین منابع ایجاد تنش در خانواده‌ها به حساب می‌آیند. مشکل این‌جاست که ممکن است به‌طور عمدی یا سهوی پای کودکان هم به این اختلافات یا گفت‌وگوهای منفی کشیده شود.

این امر می‌تواند به شکل بسیار ناخوشایندی بر ذهن، روح و روان آن‌ها تاثیرگذار باشد. آیا رفتارهای همسرتان شما را دیوانه می‌کند؟ آیا مادر شوهر یا مادر زنتان با دهان باز غذا می‌خورد و با صدای بلند حرف می‌زند؟ آیا عمو، دایی، خاله یا دوست نزدیک همسرتان یا حتی اقوام خودتان دائما اظهار فضل می‌کنند و راهکارهای ریز و درشتی را در اختیارتان می‌گذارند که هیچ‌یک به‌درد زندگی شما نمی‌خورند؟ آیا اقوام‌تان همواره در تصمیم‌گیری‌های شما مداخله می‌کنند؟

این موقعیت‌ها بیش از حد واقعی و تنش‌زا هستند. با این حال، لازم است به فرزندتان لطف کنید و همه این‌ها را برای خودتان نگهدارید و تخلیه و به‌اشتراک‌گذاری این مطالب را به زمانی موکول کنید که بچه‌ها در اطرافتان نباشند. مشکل این‌جاست که با وجود آزاردهنده بودن رابطه شما با فرد مورد نظر، ممکن است او از نظر فرزندتان دارای جایگاه ویژه‌ای بوده و مورد علاقه‌اش باشد. بنابراین، با بدگویی از او در واقع، شما حس اعتماد فرزندتان را خدشه‌دار کرده و پایگاه‌های عاطفی او را یک‌به‌یک ویران می‌کنید. یادتان باشد، تنها زمانی حق دارید نظرات و احساسات منفی خودتان را درباره اطرافیان با فرزندتان به‌اشتراک بگذارید که احساس کنید ممکن است این رابطه برای جسم و روان کودک خطرآفرین باشد.

۳.  مسائل و مشکلات شخصی و خانوادگی:

به‌جای مطرح کردن مشکلات شخصی‌تان برای کودک اجازه بدهید او درباره مسائلش با شما صحبت کرده و بتواند روی کمک‌های شما حساب کند.

آیا دوران کودکی‌تان را به‌خاظر می‌آورید؟ یادتان می‌آید که فکر می‌کردید مادر و پدرتان از عهده هر کاری برمی‌آیند و همه پاسخ‌ها را در آستین دارند؟ واقعیت این است که امروز فرزندان شما هم دقیقا درباره شما چنین برداشتی دارند. در چنین شرایطی، شما با به‌اشتراک‌گذاری مسائل و مشکلات شخصی‌تان قبل از هر چیز باورهای کودک را خدشه‌دار کرده و این پیام را به او منتقل می‌کنید که نمی‌تواند به شما تکیه کند. چرا که خودتان مشکلات پیچیده‌ای دارید که نمی‌توانید از عهده آن‌ها برآیید.

با این وجود، پس از برطرف شدن مشکلات می‌توانید خاطره تلاش خود را برای رفع آن‌ها بازگو کرده و مسیر موفقیت‌تان را ترسیم کنید. دلیل‌اش هم واضح است؛ زیرا بیان خاطرات موفقیت برچالش‌ها نه تنها موجب می‌شود فرزندتان به شما افتخار کرده و بیش از پیش روی کمک‌ها و رهنمودهای شما حساب کند، بلکه درست مثل درس زندگی عمل می‌کنند. پس از در میان گذاشتن مشکلات دلهره‌آورتان با کودک خودداری کرده و هرگز او را دوست یا مشاور خودتان فرض نکنید.

 

منابع :

https://www.bamamana.com

https://jameh24.com